×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

خاطرات

باز در چهره خاموش خیال

 
خنده زد چشم گناه آموزت
 
باز من ماندم و در غربت دل
 
حسرت بوسه هستی سوزت
 
باز من ماندم و یك مشت هوس
 
باز من ماندم و یك مشت امید
 
یاد آن پرتو سوزنده عشق
 
كه ز چشمت به دل من تابید
 
باز در خلوت من دست خیال
 
صورت شاد ترا نقش نمود
 
بر لبانت هوس مستی ریخت
 
در نگاهت عطش طوفان بود
 
یاد آن شب كه ترا دیدم و گفت
 
دل من با دلت افسانه عشق
 
چشم من دید در آن چشم سیاه
 
نگهی تشنه و دیوانه عشق
 
یاد آن بوسه كه هنگام وداع
 
بر لبم شعله حسرت افروخت
 
یاد آن خنده بیرنگ و خموش
 
كه سراپای وجودم را سوخت
 
رفتی و در دل من ماند به جای
 
عشقی آلوده به نومیدی و درد
 
نگهی گمشده در پرده اشك
 
حسرتی یخ زده در خنده سرد
 
آه اگر باز بسویم آیی
 
دیگر از كف ندهم آسانت
 
ترسم این شعله سوزنده عشق
 
آخر آتش فكند بر جانت
دوشنبه 22 شهریور 1389 - 2:14:32 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
آمار وبلاگ

16924 بازدید

3 بازدید امروز

0 بازدید دیروز

7 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements