غریبه ها
دو دریچه، دو نگاه، دو پنجره دو رفیق ، دو هم نشین، دو حنجره
دو مسافر، دو مسیر زندگی دو عزیز ، دو همدم همیشگی
با هم از غروب و سایه رد شدیم قصه ی عاشقی رو بلد شدیم
فکر میکردیم آخر قصه اینه جز خدا، هیچ کی ما رو نمیبینه
دو غریبه، دو تا قلب دربه در دو تا دلواپس این چشمای تر
دو تا اسم، دو خاطره، دو نقطه چین دو تا دور افتاده ی تنها نشین
عاقبت جدا شدن دستای ما گم شدیم تو غربت غریبه ها
آخر اون همه لبخند و سرود چشمای پر حسادت زمونه بود
شنبه 13 شهریور 1389 - 2:48:37 PM